دختر جهنمی

پارت : 5
ویو لیلی :
رفتم پایین و دوتا قهوه ریختم که بعدش برم بیش جنی و هم اتاقو نشونش بدم هم قهوه بخوریم ، خیلی از اینکه با یه استایل بیرونی و کفش تق تقی دارم میچرخم تو اتاق
لیسا که نگاهش به کفشاش بود و داشت قهوه هارو می برد
لیسا : اول به کدومشون نشون بدم (داره با پاشو تکون میده)
اصن چرا دارم فکر میکنم، عیش
لیسا با تردید رفت دم در و دستشو اورده بالا تا در بزنه اما نزد و دستشو اورد پایین و لباشو رو هم گذاشت و گاز ریزی گرفت و یه ور سینی رو گذاشت رو پهلوش و یه ور دیگه رو با دستش گرفت و به طرف اتاق بقلی (اتاق جونگکوک) رفت و با یه تردید طولانی در زد
ویو کوک داشتم تموم لباسای توی اتاق کمد و میریختم جلوی در که یه دفعه در زدن سریع از تو اتاق لباس امدم بیرون و رفتم سمت در و درو تا نیمه باز کردم و دیدم لیساست
لیسا : اعاا س..
کوک : سلام ، خوبی ؟ (خوبی رو با خنده خرگوشی گفت)
لیسا سینی رو درست تو دستش گرفت
لیلی : ااااااره (رو پاهاش وایساد)
بعد ۱۰ ثانیه
کوک : خخووووبه
لیلی : تهیونگ گفت یه چیزایی درباره خونه بهت بگم
لیسا به لای در نگاه کرد
جونکوک به اتاقی که یه مش لباس رنگا او رنگ رو زمین بود نگاه کرد ، بعدشم اب دهنشو قورت داد
کوک : میخوای بیای تووو ؟؟؟؟
لیسا : اره حتما
جونگکوک قهوه ها رو از لیلی گرفت لیسا امد جلوی در و درو کلا وا کرد و با چشایی درشت وارد اتاق شد
کوک : ببخشید
لیلی : چرا اتاق و به ف.اک دادی ، کلا یه ربع عه اینجایید
کوک : اخه یه نگاه به لباسا بکن ، همشون رنگیه ، قهوه ای ، ابی بنفش اخهههه بنفشششششش چچچچچچهههه صیغههههه ایه هههه
(با داد و حرص)
لیلی : دادا اروم باش
کوک : ببخشید
¥_______¥
ویو رزی :
لباسای کارمو پوشیدم و یه قهوه هم سر راه گرفتم کوفت کردم (خدا نکنه) ، بعد از نیم ساعت به شرکت مخفی رسیدم ،با اجازه منشی وارد اتاق رئیس شدم
در زد
رئیس : بیا تو
رزی : سلام رئیس
*سلام رزی ، مرسی که سروقت امدی (بلند شد و به سمت مبل اشاره کرد تا رزی بشینه)
رزی : خوب گفته بودید یه معموریت خیلی مهم داریم
*اره متاسفانه ...
رزی : تمام تلاشم رو میکنم
*میدونم ، بهت اعتماد داشتم که گفتم بیای
رزی : مرسی ، حالا این پرونده درباره چی هست
*یه باند خلافکار ، و مارو تهدید کردن و گفتن منتظر باشیم
رزی درحالی که داشت به پوشه سوابقوشون که رئیس موقعه حرف زدنش بهش داد نگاهی انداخت گفت:
رزی : اسمی هم برای باندشون دارن ؟
*بله ، اگه درست یادم باشه اسم باندشون بنگتن هست
رزی در حالی که ساوابقوشون نگاه میکرد ابرو عی بالا داد
*خوب قبول میکنی؟
رزی : مجبورم باید برم استرالیا
*اه راستی درمورد استرلیا ، باهاشون حرف زدم اگه این پرونده رو بدون درده سر حل کنی ، اجازه ورود به استرلیا رو داری
رزی از جاش بلند شد
رزی : قول میدم سر بلندتون کنم
♤________♤
ویو جنی :
حوصلم سر رفته بود برای همین برای خودم فشن شو راه انداختم و دونه دونه لباسارو از کلوزت روم ور میداشتم و فاز ور داشته بودم ، تو حال خودم نبودم ^بعد از نیم ساعت^ تعداد خیلی کمی از لباس ها رو امتحان کرده بودم و دوباره رفتم داخل کلوزت روم و لباسی چشمو گرفت ، پوشدمش
راوی : لباسی که بالا تنه و استین هاش با پارچه ای ابی و سورمه ای شطرنجی ریزی ساخته شده بود و دامنی به رنگ مشکی برای پایین تنش به خوبی به تنش میشست
جنی : یه بار منو نشه؟
●_______●
ویو رزی : داشتم با دقت توی اتاقی که بهم داده بودن که توش کار کنم پرونده هارو نگه میکردم که یه دفعه در به صدا در امد
رزی : بیا
ویو رزی : با وارد شدنش ..‌..
دیدگاه ها (۰)

این دوتا

مخاطبم : https://wisgoon.com/soobinn.love.you

پارت : ادامه چهارم جنی : مرسی ، این اینته :میدونم : کاری ب...

دختر جهنمی

دختر جهنمی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط